بسمالله الرحمن الرحیم
۹۳، اولین سالی بود که بالاخره راهی عتبات شدم؛ تا قبلش مینوشتم:
مأمور قبض روحخدا دور ما نگرد/ ما کربلا نرفته به تو جان نمیدهیم
و عملاً جز حرم مولایمان امیرالمؤمنین علیهالسلام، به زیارت مفصل مکان مقدس دیگری نرسیدم. کاظمین و سامرا که قسمت نشد، کربلا هم فقط یک شب و هر حرم، فقط یکساعت. قطعاً داغ کربلا از همان سال ماند روی دلم. داغ رفتن زیر قبه حسینی، محل استجابت دعا.
۹۴ با داغ منا راهیشدم. همان سالی که داعش اعلام موجودیت کرده بود. با کاروان بودیم. استادم شهید شده بود و یکی از اقوام، هنوز نامش در لیست مفقودین بود. یکبار فقط به نیت ایشان، تا زیر قبه رفتم. ربیعالاول، خبر شهادتش قطعی شد.
۹۵ نزدیک بود داغ کربلا روی دلم بماند. به دلایلی نتوانستم با همسفران سالهای قبل راهی شوم. بیهمراه مانده بودم و اجازه بیهمراه رفتن را نداشتم. این مداحی،
یک شب برایم روضه شد که تا خود صبح هق هق گریه کنم و همان یک شب، راه کربلا برایم باز شد؛ و از همان سال، زنگ ثابت گوشی تلفن همراهم.
۹۶ دلم خادمی میخواست. پیامکش آمد که بتوانم بروم، اما همان سال مادر برای اولینبار داشت راهی میشد و بیهوا گفت دلم نیست از ما جدا شوی. به دل مادر راه آمدم و حضرت حق، قرارداد سفرنامه نویسی را جلوی پایم گذاشت و نتیجهاش قبل اربعین ۹۸، رونمایی شد.
تا ۹۶ را نوشتم، مو به مو، جزء به جزء، اما بعد از چاپ اربعین ۹۶، دیگر ننوشتم و اقرارکنم که اشتباه کردم. ۹۷ و ۹۸ پر از خاطرات ناب بود، پر از لحظات خاص نسبت به سفرهای قبل.
۹۸ برای اولین بار و در حد دو ساعت هر کدام از شهرهای کاظمین و سامراء را زیارت کردم.
۹۹ راه اربعین بسته شد تا روز اربعین زجه زدم و گریستم؛ مداحی میگذاشتم و میگریستم و التماس میکردم.
حتی همان سال گذرنامهام را تمدید کردم که اگر. کاش. اما نه اگرها و نه کاشها مسیر را باز نکرد. صبح اربعین، نزدیک بود روح، جسم را رها کند که به بندش کشیدم، پیاده راه افتادم تا حرم سیدالکریم و آنقدر جسم خسته شد که روح نتوانست بفهمد چه بلایی سرش آمدهاست.
۱۴۰۰ هم میرفت که اربعین نباشد. به حضرت عمو گفتم امسال روحم را زنجیر نمیکنم، هر اتفاقی که افتاد، گردن خودتان. رهایش میکنم تا خودش را به کربلا برساند. هر چه بادا باد.
یک هفته مانده به اربعین، ساعت ۹ شب همسفر زنگ زد که برای فردا ۹ صبح بلیط گرفتم. روی ابرها بودم. وقتی وارد عراق شدیم، جز شکر چیزی بر زبانم جاری نبود. شبی را در جوار امامین کاظمین (علیهم السلام) و شبی را در خانه پدری امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به صبح رساندم.
و امسال هر چند گاهی استرس به سراغم میآمد، اما ته دلم قرص بود انشاءالله راهیام
انشاءالله هشتمین زیارت اربعین را تجربه خواهم کرد با داغ اربعین ۹۹ که بر دلم همیشگی است. سفر اولم به کربلای معلی ونجف اشرف، در اربعین بود. این وسط فقط یک سفر، غیر اربعین هم رفتم که تازه فهمیدم کربلای معلی و نجفاشرف چه شکلی است. ورودیها کجاست!
دعا میکنم همه شیعیان را برای یکبار هم که شده مزه این سفر را تجربه کنند و باشد وقتی در کنار امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نفس میکشم، بفهمم کجایم.
پ.ن
۱. کولهبارم برای همه دعاها جا دارد. اگر دعایی هست بفرمایید. انشاءالله یاد همه دوستان هستم.
۲. این
توصیههای اربعینیام
بعداً نوشت ۱۴۰۱/۶/۱۷
۳. حلالیت نطلبیدم. شرمنده. اگر حرفی، سخنی و کلامی از نوشتههایم باعث آزار یا رنجشتان شد، حلال فرمایید.
۴. معنای منفیدادن به پست خداحافظی را نمیفهمم. باشد رستگار شویم.
۵. البته که باید تیترش را میزدم: قدم قدم بدون علم، انشاءالله اربعین میام سمت حرم. چون تابحال سعادت علمداری نداشتم.
۶. این هشتمین سفر، قرار است زمینی بروم و بیایم. تا بحال تجربه نداشتهام.
بعداً نوشت ۱۴۰۱/۶/۱۸
۷. فعلاً که به دلیل ازدیاد جمعیت، راهها قفل شدهاست و مرزها بسته شدهاست.
۸. خیلی درباره ادامه وبلاگنویسی فکر کردم.قراربود وبلاگ طریقیت داشتهباشد و برای من شد موضوعیتداشتن. اینجا با دوستان خوبی دوست شدم. وبلاگ فقط برای او هر چند عمر کوتاهی داشت، اما یکی از بدترین و از طرف دیگر یکی از بهترین تجربههای وبلاگنویسی را در اختیارم گذاشت. اما دغدغه وبلاگ، باعث میشود که به کارهای مهمم، نرسم.
این وبلاگ بماند به یادگار و فعلا الی وقت نامعلوم، مسکوت خواهد ماند. شاید انشاءالله اگر رفتم و برگشتم، نظرم تغییر کرد.
والعاقبة للمتقین
درباره این سایت